تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته نبودنت فاجعه بودنت امنیته تو از کدوم سرزمین تو از کدوم هوایی که از قبیله ی من یه آسمون جدایی اهل هرجا که باشی قاصد شکفتنی توی بهت و دغدغه ناجی قلب منی پاکی آبی یا ابر نه خدایا شبنمی قد آغوش منی نه زیادی نه کمی منو با خودت ببر ای تو تکیه گاه من خوبه مثل تن تو باتو همسفر شدن منو با خودت ببر من به رفتن قانعم خواستنی هرچی که هست تو بخوای من قانعم ای بوی تو گرفته تن پوش کهنه ی من چه خوبه با تو رفتن رفتن همیشه رفتن چه خوبه مثل سایه همسفر تو بودن هم قدم جاده ها تن به سفر سپردن چی می شد شعر سفر بیت آخری نداشت عمر کوچ من و تو دم واپسین نداشت آخر شعر سفر آخر عمر منه لحظه ی مردن من لحظه ی رسیدنه
خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.
دکتر علی شریعتی
بعضي از دوستان گرام مجبور كردن تا بگم گه من يه پسر هستم با نام مستعار ترنم
البته خودمو پشت اين نام مخفي نكردم فقط نگفته بودم كه پسرم
ولي پسر هستم دوستان