عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم
درباره وبلاگ


خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم. دکتر علی شریعتی بعضي از دوستان گرام مجبور كردن تا بگم گه من يه پسر هستم با نام مستعار ترنم البته خودمو پشت اين نام مخفي نكردم فقط نگفته بودم كه پسرم ولي پسر هستم دوستان

پيوندها
همه چیز-همه جور
چيک چيک دلهاي تنها
سرگرمی با چاشنی پرتغال
عاشقانه هایتان شیرین
عشق تنها
بازاریابی و تجارت اینترنتی
تو مال منی ... من مال توام
تک درخت عشق
کلبه تنهایی من
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا من را با عنوان عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم و آدرس tmasti.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
ترنم

آخرین مطالب


 
جمعه 30 آذر 1397برچسب:صبر, عاشقانه,عشق,, :: 18:30 :: نويسنده : ترنم

همیشه دلتنگی بود و انتظار،

 همیشه ظاهر بود و به ظاهر یک عشق ماندگار،

امروز دیگر مثل همیشه نیست،

حس و حال من مثل گذشته نیست

امروز دیگر مثل همیشه نیست،

من هم طاقتی دارم،

صبرم تمام شدنیست.

 

عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو میگیرم

 
سه شنبه 24 دی 1392برچسب:جك, طنز, پيامك, اس ام اس, خنده دار, بامزه,, :: 20:19 :: نويسنده : ترنم

وقتی مامانم خونه نیست یکی از تفریحات سالمم اینه که میرم
در یخچال رو اینقدر باز میزارم تا صدای آلارمش در بیاد
بعد میگم : حالا هی زر بزن هیشکی به دادت نمی رسه

عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم



ادامه مطلب ...
 
شنبه 21 دی 1392برچسب:عاشقانه, متفاوت, دوست داشتن,عشق, :: 13:6 :: نويسنده : ترنم

همسفر! 
در این راه طولانی، که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد، بگذار خرده اختلاف‌هایمان باهم، باقی بماند. 
خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی. 
مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم 
و هرچه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.

عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم

edame.gif



ادامه مطلب ...
 
شنبه 27 مهر 1392برچسب:دلتنگي, جدايي, تنهايي,, :: 22:47 :: نويسنده : ترنم

برای بودن, گاهی لازم است که نباشی!

شاید نبودنت, بودنت را به خاطر آورد...

اما دور نباش....

دوری همیشه دلتنگی نمی آورد....

فراموشی همان نزدیکیهاست !

 
سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:عاشقانه,عشق,شعر,ترانه,دوست داشتن,چشات, :: 13:39 :: نويسنده : ترنم

آنقدر جسمت را برایم برهنه کردی که یادم رفت روح عریانت چه شکلی بود!

آنقدر سعی کردی برجستگی های بدنت را نشانم بدهی که وقت نشد یادت بیاورم که می توانی چه شخصیت برجسته ای باشی !

بیا و تمامش کن ، خودت را به یاد بیاور چادر سپیدت را سرت کن بانوی مهتاب

اگر ممانعت نکنی فرشته های مهربان با دستهای لطیفشان این لباس های کثیف دنیا را از تن روحت در می آورند ...

آنجاست که لطافت عشق را لمس می کنی آنجاست که می فهمی خدا مهربان تر از آن است که قصد اذیت کردن مارا داشته باشد !

لذت لمس لطافت ایمان را از دلت دریغ نکن ...

چادر سپیدت را سرت کن بانوی مهتاب

 
شنبه 29 مهر 1391برچسب:عاشقانه,عشق,شعر,ترانه,دوست داشتن,چشات, :: 2:32 :: نويسنده : ترنم

می‌دونم دلت خیلی از من پُره .. می‌دونم چه زجری داری می‌کشی
همه زنـدگیت‌و به هم ریختم و .. عزیزم تو حق داری دلخور بشی

من‌و با تموم بدی‌هام ببخش .. که هر لحظه از عاشقی دم زدم
تو خواستی بمونی، بسوزی به پام .. منِ لعنتی زیر حرفم زدم



ادامه مطلب ...
 

تـا ڪـے ایـטּ تـراژدے مسخـره زندگے را نگاه ڪــُنمـ؟!

دیــالوگ هـایے ڪــ ه برایــمـ دیڪـــته ڪــرده انـد؟!

این نمــایش تڪـــرارے

ایـن خنده هـای زورڪـے

تـا ڪـے؟!

دلمـ یڪــ پلـاטּ تــازه مے خــواهد..

 

مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!
مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.
چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟

عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.
جام بلور، تنها یک بار می‌شکند.
می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت.
اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست.
احتیاط باید کرد.
همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.
بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند..

نادر ابراهیمی
 
دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:شهريار,شعر,دلتنگي,غم,خدا,آزار, :: 16:25 :: نويسنده : ترنم

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند

تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!

                                         حسین پناهی

 
چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:شعر,دلتنگي,غم,خدا,آزار, :: 10:46 :: نويسنده : ترنم

من فرزندی به دنیا نخواهم آورد

بگذار منقرض شود نسلِ غمگین چشمانمان

نسلِ دل بستن های یواشکی

نسلِ خیسِ گونه هایمان

بگذار منقرض شود این دردهای سر به فلک کشیده مان

و این دل های شکسته مان !

 
چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:انسان,خاك,فهميدن,عشق,, :: 10:43 :: نويسنده : ترنم

انسان ، حرفیست

زده می شود

خوانده می شود

ترانه می شود ، به یاد می ماند …

گاهی

ناله ایست

تنها

خاک خوب می فهمدش ….

 
چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,اشك,طلا, :: 10:31 :: نويسنده : ترنم

دارند مرا از زمین می کشند بیرون

از آغوش ِ تو

چیزی بگو

ببین

جز من تویی که مانده ای

بگو

جای تو، من مُرده ام ..

دستم را بگیر

قرار گذاشته بودم

حالا که خانه دارد می ریزد

در آغوش ِ تو فرو بریزم ..

 
دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,عشق يعني, :: 9:52 :: نويسنده : ترنم

عشق یعنی تنها باشی و یک تکیه گاه

او که چشمش آسمان باشد و چشمانت زمین

آسمانی بودنت باشد همین2nafary.jpg

چون کویری تشنه باشی بی قرار

که گویی هردم آسمان بر من ببار

عشق یعنی حسرت پنهان دل

زندگی در گوشه ویرانه دل

عشق یعنی اینکه همچون سرنهی بر پای یک دل داده ای

اینکه موج گردی بی امان بهر دریای غم و اندوه و آه

عشق یعنی سایه ای در یک خیال

آرزویی سرکش و گاهی محال

عشق یعنی کوچه ای دور و دراز

با هزاران سختی و شیب و فراز

عشق یعنی عطر گل های بهشت

عشق یعنی زندگی و سر نوشت
 

 

درست حدس زده بودم، می‌دانستم اگر کلاه کاموایی بر سر بگذارم به پیش‌داوری‌های غلط مردم دامن می‌زنم، و آنها بازهم معلولیت مرا به حساب تنگدستی و نداریم می‌گذارند.

عصر شد از دانشکده بیرون آمدم، آن روز آخرین روزی بود که در دوره کارشناسی سر کلاس رفتم. سوز برف می‌آمد کلاه را بر سرم گذاشتم و به راه افتادم، به یاد پدرم افتادم نخستین روزی که به دانشگاه آمدیم پدرم کارت دانشجویی را به دستم داد و گفت: “خستگی‌ام در رفت.” پدری که دوازده سال با نظام آموزشی مبارزه کرد تا پسر معلولش در مدرسه عادی تحصیل کند.



ادامه مطلب ...
 
شنبه 8 مهر 1391برچسب:قيصر امينپور,دوست داشتن,عشق,ترانه,شعر, :: 14:29 :: نويسنده : ترنم

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:داستان, عاشقانه ,نگاه, فرياد , دوست داشتن,عشق, :: 10:3 :: نويسنده : ترنم

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است؛ اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

نگاه و فرياد



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,اشك,طلا, :: 10:23 :: نويسنده : ترنم

درگیر رویای توام .. من‌و دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو من‌و انتخاب کن

دلت از آرزوی من .. انگار بی‌خبر نبود
حتی تو تصمیمای من .. چشمات بی‌اثر نبود

برديا باكس



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:عشق چيست,عاشقانه,عشق,دوست داشتن,, :: 13:34 :: نويسنده : ترنم

عشق چيست ؟

دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست

پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است

رهروی گفت: کوچه ای بن بست
.
.
.

باکس چی



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:داستان,آموزنده,عاقبت درس نخوندن,ترك مدرسه, :: 13:23 :: نويسنده : ترنم

یك رفیقی داشتیم كه به خاطر مشكلات زیادی كه داشت نتوانست درس بخواند و در دبیرستان درس را طلاق داد و رفت سراغ زندگیش.
زده بود توی كار بنائی و عملگی ساختمان (از همین كارگرهائی كه كنار خیابان می ایستند تا كسی برای بنائی بیاید دنبالشان)

از اینجای داستان به بعد را خود این بنده خدا تعریف می كند:
یه روز صبح زود زدم بیرون خیلی سرحال و شاد. با خودم گفتم امروز چهل، پنجاه هزار تومن كار میكنم. حالا ببین! اگه كار نكردم! نشونت میدم! (اینگفتگو ها را دقیقا با خودش بود!!) خلاصه كنار خیابون مثل همیشه منتظر بودیم تا یه ماشین نگه داره و مثل مور و ملخ بریزیم سرش كه ما رو انتخاب كنه. یه دفعه دیدیم یه خانم سانتال مانتال با یه پرشیای نقره ای نگه داشت

باکس چی



ادامه مطلب ...
 

“رابرت دانیس زو” قهرمان مشهور ورزش گلف در آرژانتین، در یک مسابقه برنده شد و مبلغ زیادی پول برد.
در پایان مراسم و پس از گرفتن جایزه، زنی به سوی او دوید و با تضرع و زاری از او خواست تا پولی به او بدهد تا بتواند کودک بیمارش را از مرگ نجات دهد.

زن گفت که هیچ پولی برای پرداخت هزینه درمان ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند کودکش از دست خواهد رفت.
قهرمان گلف درنگ نکرد و تمام پول را به زن داد.

هفته بعد یکی از مقامات انجمن گلف به رابرت گفت: “ساده لوح، خبر جالبی برایت دارم. آن زن اصلاً بچه مریضی نداشت که هیچ، اصلاً ازدواج هم نکرده است. او به تو کلک زده است دوست من.”
رابرت با خوشحالی جواب داد: “خدا را شکر، پس هیچ کودکی در حال مرگ نبوده اینکه خیلی عالیست!”

وب شاه

 

اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمی‌کنی
حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمی‌کنی

دلتنگ‌تر میشم ولی نشنیده می‌گیری من‌و
هنوز همه حال تو رو از من فقط می‌پرسن‌و

 

با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت
اصلاً نمی‌خوام بشنوم که اشتبا گرفتمت

داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود
گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبود

حقیقت‌و میدونی و از من دفاع نمی‌کنی
کنار تو می‌میرم و تو اعتنا نمی‌کنی

مردم تو رو از چشم من امشب تماشا می‌کنن
فردا غریبه‌ها من‌و پیش تو پیدا می‌کنن

کاش اتفاقی رد بشی از کوچه‌های دلخوری
به روم نیارم که چقدر می‌خوام که از پیشم نری

هر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم
حتی واسه‌ی رفتنت پیش همه محکوم شدم

مونا برزویی

 

 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 10:59 :: نويسنده : ترنم

فرصت ما تموم شده، باید از این قصه بریم
فرقی نداره من و تو، کدوممون مقصریم

خاطره‌ها رو یادمه، لحظه به لحظه مو به مو
هیچی‌ رو یاد من نیار، اونقد خرابم که نگو

بد بودم‌ و بدتر شدم .. میرم با پاهای خودم
میرم نمیدونم کجا .. آخ کم آوردم به خدا

دلگیرم از دست خودم .. کاش عاشقت نمی‌شدم
هر جوری می‌خواستم نشد .. از غم یه ذره‌م کم نشد

من موندم و تنهایی‌هام .. از دنیا هیچی نمیخوام
عاقبت منو نگاه .. اشتباه پشت اشتباه

هر روز عاشق‌تر شدیم .. تو عشق خاکستر شدیم
سوختیم ولی به آرزومون نرسیدیم

فقط گریه فقط عذاب .. صد تا سؤال بی‌جواب
نه من نه تو از عاشقی خیری ندیدیم 

ترانه‌سرا: علی بحرینی


 

 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,اشك,طلا, :: 11:8 :: نويسنده : ترنم

دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟
عاشقم.. با من ازدواج می‌کنی؟

 

اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟
تو چقدر ساده‌ای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما، تو مچاله می‌شوی
چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی کجاست؟ تو فقط دستمال باش!

دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید خون درد

آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود دانه‌های اشک کاشت.

عرفان نظرآهاری


 

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,باران,, :: 17:10 :: نويسنده : ترنم
تا شقایق هست زندگی باید کرد ...
چه کسی می گوید شقایق مرده است؟
که شقایق ها مرده اند؟؟؟
و شقایق هنوز هم هست ...
و شقایق ها هنوزهم هستند ...
شقایق را باید نه با چشم تن که با دیده ی دل نگریست!
با چشم دلت نگاه کن!
می بینی؟
دشت شقایق لانه کرده بر لبان عاشقی که به معشوقش لبخند می زند را می بینی؟
با چشم دلت نگاه کن!
آن زمان ،شقایق که هیچ،دنیادنیا شقایق خواهی دید!

برديا باكس

 
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,سوختن,دوست داشتن,باران,, :: 15:51 :: نويسنده : ترنم

سوختم...
باران بزن شاید تو خاموشم کنی...
شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی...
بزن باران ،
من سراپای وجودم آتش است...
پس بزن باران ، بزن شاید تو خاموشم کنی...



 
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,, :: 15:30 :: نويسنده : ترنم



حالمان بد نيست غم کم مي خوريم
کم که نه! هر روز کم کم مي خوريم

آب مي خواهم سرابم ميدهند
عشق مي ورزم عذابم مي دهند

عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام
تيشه زد بر ريشه ي انديشه ام

عشق اگر اينست مرتد ميشوم
خوب اگر اينست من بد مي شوم

بس کن اي دل نابساماني بس است
کافرم ديگر مسلماني بس است

بعد از اين با بي کسي خو مي کنم
هرچه در دل داشتم رو مي کنم

نيستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم، بت پرستم، بت پرسم!

 

باکس چی

 
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:ترانه,شعر,عاشقانه,ندارمت,تنهايي,انتظار,, :: 1:9 :: نويسنده : ترنم

این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت
توی این خونه هنوزم یه نفر ..  نمیخواد باور کنه نداردت 

نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم
زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم 

 

به هوای روز برگشتن تو  .. سر هر راهی نشونه میکشه
با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه میکشه 

من دارم هر روزمو بدون تو .. با تب یه خاطره سر میکنم
با خودم به جای تو حرف میزنم .. خودمو جای تو باور میکنم 

توی این خونه به غیر از تو کسی .. دلشو با من یکی نمیکنه
من یه دیوونم که جز خیال تو .. کسی با من زندگی نمیکنه 

تو سکوت بی هوای این اتاق .. شب به شب به خاطرم میارمت
خودمم باور نمیکنم ولی .. دیگه باورم شده ندارمت

روزبه بمانی

 

 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:شعر,عمر,گذر زمان,ثانيه ها, ساعت ها, مي گذرد,, :: 16:38 :: نويسنده : ترنم

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...

سهراب سپهری

 

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,عشق,خدا, :: 14:3 :: نويسنده : ترنم

عشق آمد خويش را گم كن عزيز
قوتت را قوت مردم كن عزيز
عشق يعني خويشتن را گم كني
عشق يعني خويش را گندم كني
عشق يعني خويشتن را نان كني
مهرباني را چنين ارزان كني
عشق يعني نان ده و از دين مپرس
در مقام بخشش از آئين مپرس
هركسي او را خدايش جان دهد
آدمي بايد كه او را نان دهد

مجتبی کاشانی

 
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:شعر,غم, عاشقانه ,تنهايي, عشق,قيصر اين پور,, :: 15:30 :: نويسنده : ترنم

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

قیصر امین پور

 
دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:تنهايي,شعر,دلتنگي,غم,عشق,عاشقانه, :: 15:59 :: نويسنده : ترنم

هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم
که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی
ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز …
با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس …
مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است
آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد
تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی …

ولی من میگویم دوراهی ها تورا ازمن ربودند
لعنت بر دوراهی ها …

 
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:شهريار,شعر,دلتنگي,غم,خدا,آزار, :: 18:59 :: نويسنده : ترنم

در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی ----- كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی

هــــــر كس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی ----- نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ كســــی

آخــــــرش محــــنت جانــــكاه به چـــــاه انـــــدازد ----- هركه چون ماه برافروخت شبِ تارِكسـی

سودش این بس كه به هیچش بفروشند چو من ----- هر كه باقیمت جان بود خریدار كســـی

 
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 2:9 :: نويسنده : ترنم

 

چه تعبیر عجیبی از این جاده میشه کرد

میشه باهاش تو قلبت رفتو تو اون ریشه کرد

زمستوناشو با تو اره بهار میشه کرد

با تو تو اون قدم زنون دل رو عاشق پیشه کرد

ماه و اسمون. اتیش . با تو معنی میشه کرد

حتی میشه  بی رنگی ,تنفر و تیشه کرد

اما چطور تنفرو با تو معنی میشه کرد؟

 نه ! نمیشه که بشه....!!

کسب درآمد اینترنتی

 
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,داستان,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,عشق,, :: 2:3 :: نويسنده : ترنم

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

ادامه داستان در ادامه مطلب

کسب درآمد اینترنتی




ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 9 شهريور 1391برچسب:شعر,انسان , كتاب,امين پور,قيصر,قيصر امين پور, :: 8:10 :: نويسنده : ترنم

بعضی آدم‌ها جلدِ زرکوب دارند،
بعضی جلدِ سخت و ضخیم و بعضی نازک.
بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.
بعضی از آدم‌ها ترجمه شده اند.
بعضی از آدم‌ها تجدیدِ چاپ می‌شوند
و بعضی از آدم‌ها فتوکپی  یا رونوشت  آدم‌های ِ دیگرند.
بعضی از آدم‌ها با حروف سیاه چاپ می شوند
و بعضی از آدمهاصفحاتِ رنگی دارند.
بعضی از آدم‌ها تیتر دارند، فهرست دارند،
و روی پیشانی ِ بعضی از آدم‌ها نوشته اند:
حق ِ هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است.
بعضی از آدم‌ها قیمتِ روی ِ جلد دارند،
بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند،
و بعضی از آدم‌ها بعد از فروش پس گرفته نمی‌شوند.
بعضی از آدم‌ها را باید جلد گرفت،
بعضی از آدم‌ها جیبی هستند و  می‌شود آنها را توی ِ جیب گذاشت،
بعضی از آدمها را می توان در کیف مدرسه گذاشت.
بعضی از آدم‌ها نمایش‌نامه اند و در چند پرده نوشته می‌شوند.
بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی و معما دارند
و بعضی از آدم‌ها فقط معلومات عمومی هستند!
بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند،
و بعضی از آدم‌ها غلطِ چاپی دارند.
بعضی از آدم‌ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی!
از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت
و از روی بعضی آدم‌ها باید جریمه نوشت
و با بعضی از آدم‌ها هیچ وقت تکلیف ما روشن نیست.
بعضی از آدم‌ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی ِ آن‌ها را بفهمیم.
و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده دور انداخت...

قيصر امين پور

برگرفته از:کتاب بی بال پریدن

کسب درآمد اینترنتی

 
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:شعر,انسان , كتاب,امين پور,قيصر,قيصر امين پور, :: 15:22 :: نويسنده : ترنم

بعضی از کتاب‌ها ساده می پوشند
و بعضی لباسهای عجیب و غریب و رنگارنگ دارند.
بعضی از کتاب‌ها برای ِ ما قصه می‌گویند تا بخوابیم.
و بعضی قصه می‌گویند تا بیدار شویم،
بعضی از کتاب‌ها تنبل هستند
و بعضی از کتاب‌ها زیاد می خوابند و همیشه خمیازه می کشند.
بعضی از کتاب‌ها شاگرد اول می شوند و جایزه می گیرند.
بعضی از کتاب‌ها مردود می شوند و بعضی تجدید.
بعضی از کتاب‌ها تقلب می‌کنند،
بعضی از کتاب‌ها دزدی می‌کنند!
بعضی از کتاب‌ها به پدر-و-مادر ِ خود احترام می‌گذارند.
و بعضی حتی نامی هم از پدر-و-مادر ِ خود نمی‌برند.
بعضی از کتاب‌ها هرچه دارند، از دیگران گرفته اند.
بعضی از کتاب‌ها هرچه دارند به دیگران می‌بخشند.
و بعضی از کتاب‌ها فقیر اند و بعضی گدایی می‌کنند.
بعضی از کتاب‌ها پرحرف اند، ولی حرف برای ِ گفتن ندارند،
و بعضی ساکت و آرام اند ولی یک عالم حرفِ گفتنی در دل دارند.
بعضی از کتاب‌ها بیمار اند،
بعضی از کتاب‌ها تب دارند و هذیان می‌گویند.
بعضی از کتاب‌ها را باید به بیمارستان برد تا معالجه شوند
و بعضی را به تیمارستان برد.
بعضی از کتاب‌ها، کودکانه و لوس حرف می‌زنند.
و بعضی از کتاب‌ها فقط غر می‌زنند و نصیحت می‌کنند.
بعضی از کتاب‌ها دوقلو یا چندقلو هستند.
بعضی از کتاب‌ها پیش از تولد می‌میرند.
و بعضی تا ابد زنده هستند .
بعضی از کتاب‌ها سیاه پوستند،
بعضی سفید پوست و بعضی زردپوست یا سرخ پوست.
بعضی از کتاب‌ها به رنگ پوست و پوتین خود افتخار می کنند و رنگ دیگران را مسخره می کنند...

قيصر امين پور

برگرفته از:کتاب بی بال پریدن

کسب درآمد اینترنتی

 
شنبه 28 مرداد 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,باران,, :: 11:22 :: نويسنده : ترنم

 

این باران ،دل پری آسمان است
میگیرد ومیگیرد و میگیرد
ویکدفعه میترکد
میخواهد ببارد، اما نمیبارد
میغرد و فریاد میکند، اما نمیبارد
مثل مصیبت زده ها که ضجه میزنند ، اما اشک نمیزیزند
میماند و میماند و میماند
و ناگهان در خلوت
بغض میترکاند ….
باران اینروزها دل پری آسمان است …..

کسب درآمد اینترنتی


 
جمعه 27 مرداد 1391برچسب:باران,خيس شدن, چتر,سهراب,سپهري,, :: 10:14 :: نويسنده : ترنم

چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
 زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
 زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ...

سهراب سپهری

کسب درآمد اینترنتی


 
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:فروغ فرخ زاد, عاشقانه, عشق, شعر, تنهايي,عصيان,, :: 10:20 :: نويسنده : ترنم

به لب هايم مزن قفل خموشي
كه در دل قصه ئي ناگفته دارم
ز پايم باز كن بند گران را
كزين سودا دلي آشفته دارم
 
بيا اي مرد، اي موجود خودخواه
بيا بگشاي درهاي قفس را
اگر عمري به زندانم كشيدي
رها كن ديگرم اين يك نفس را

......................

فروغ فرخ زاد

کسب درآمد اینترنتی



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,باران,, :: 11:24 :: نويسنده : ترنم

در سمت توام
دلم باران ، دستم باران
دهانم باران ، چشمم باران
روزم را با بندگی تو پا گشا می کنم ...
هر اذانی که می وزد
پنجره ها باز می شوند
یاد تو کوران می کند ...
هر اسم تو را که صدا می زنم
ماه در دهانم هزار تکه می شود ...
کاش من همه بودم
کاش من همه بودم
با همه دهان ها تو را صدا می زدم ...
کفش های ماه را به پا کرده ام
دوباره عازم توام ...
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
زندگی با توست
زندگی همین حالاست...
زندگی همین حالاست...


محمد صالح علاء

کسب درآمد اینترنتی


 
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:عشق,عاشقانه,ترانه,شعر,دوست داشتن,, :: 12:58 :: نويسنده : ترنم

دنبال من می‌گردی و حاصل ندارد
این موج عاشق کار با ساحل ندارد

باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد


من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد

من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد

باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد

شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می‌شود ساحل ندارد

 مهدی فرجی

کسب درآمد اینترنتی

 

ساحل

 
دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:عاشقانه, عشق,تنهایی, دوست داشتن,انتظار,غم,شعر,ترانه,دلتنگی,خیانت, :: 10:17 :: نويسنده : ترنم

تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه


جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

کسب درآمد اینترنتی



ادامه مطلب ...
 
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:عاشقانه, عشق,تنهایی, دوست داشتن,انتظار,غم,شعر,ترانه,دلتنگی,, :: 15:37 :: نويسنده : ترنم

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست .. فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی‌خواست .. خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود


چه سخته مال هم باشیم و بی‌هم .. می‌بینم میری و می‌بینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم

 نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می‌رسیدیم .. داره رو دست ما می‌میره این عشق

دکتر افشین یداللهی

کسب درآمد اینترنتی

 

ني خواست

 
شنبه 21 مرداد 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 8:56 :: نويسنده : ترنم

مرا به خلسه می‌برد حضور ناگهانیت
سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت
فقط نه کوچه باغ ما … فقط نه اینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
چه وعده‌ها که میدهی به رغم ناتوانیت
جواب کن به جز مرا … صدا بزن شبی مرا
و جای تازه باز کن میان زندگانیت
بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده‌ای
سپس سر مرا ببر به جای مژدگانیت

کاظم بهمنی


کسب درآمد اینترنتی

 
جمعه 20 مرداد 1391برچسب:فروغ فرخ زاد, عاشقانه, عشق, شعر, تنهايي,, :: 13:26 :: نويسنده : ترنم

پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه ی اندوه می کارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم باریدی…ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست می لرزد
روحم از سرمای تنهائی
می خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهائی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق،ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام،از عشق هم خسته
بعد از او بر هرچه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود
آنچه می گشتم به دنبالش
وای بر من،نقش خوابی بود
ای خدا بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟
بعد از او دیگر چه می جویم؟
بعد از او دیگر چه می پویم؟
اشک سردی تا بیفشانم
گور گرمی تا بیاسایم
پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه ی اندوه می کارد

 

فروغ فرخ زاد

کسب درآمد اینترنتی


 
پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:عاشقانه, عشق, دوست داشتن, قیمت عشق,, :: 8:13 :: نويسنده : ترنم

شبي پسر كوچكي يك برگ كاغذ به مادرش داد . مادر در حال آشپزي بود دستهايش را با حوله تميز كرد و نوشته ها را با

صداي بلند خواند. پسر كوچولو با خط بچه گانه

نوشته بود :

صورتحساب:

۱ـ تميز كردن باغچه 500 تومان

۲- مرتب كردن اتاق خواب 500 تومان

۳- مراقبت كردن از برادر كوچكم 1000تومان

۴- بيرون بردن سطل زباله 500 تومان

۵- نمره رياضي خوبي كه گرفتم 500 تومان

جمع بدهي شما به من 3000 تومان

مادر به چشمان منتظر پسرش نگاهي كرد و چند لحظه خاطراتش رو مرور كرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب پسرش اين عبارت را نوشت :

۱- بابت سختي 9 ماه بارداري كه در وجودم رشد كردي ، هيچ

۲- بابت تمام شب هايي كه بر بالينت نشستم و برايت دعا كردم ، هيچ

۳- بابت تمام زحماتي كه در اين چند سال كشيدم تا تو بزرگ شوي ، هيچ

۴- بابت غذا ، نظافت تو و اسباب بازيهايت ، هيچ

و اگر تمام اينها را جمع بزني خواهي ديد كه هزينه عشق واقعي من به تو هيچ است.

وقتي پسر آنچه را كه مادرش نوشته بود را خواند ، چشمانش پر از اشك شد و در حالي كه به چشمان مادرش نگاه ميكرد قلم را برداشت و زير صورتحساب نوشت

قبلا بطور كامل پرداخت شده است.مادر یعنی گنج عشق

 

 

کسب درآمد اینترنتی


 
چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 16:1 :: نويسنده : ترنم

اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام

من رعد و برق و زلزله‌ام؛ ناگهانی‌ام

این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز

داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام

رودم؛ اگر چه بی‌تو به دریا نمی‌رسم

کوهم؛ اگر چه مردنی و استخوانی‌ام

من کز شکوه روسری‌ات کم نمی‌کنم

من، این من غبار؛ چرا می‌تکانی‌ام؟

بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز

این سر که سرشکست? نامهربانی‌ام

کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست

از بعد رفتنت گل ابروکمانی‌ام

شاعر شنیدنی است ولی دست روزگار

نگذاشت این که بشنوی‌ام یا بخوانی‌ام

این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند

من دوست‌دار بستنی زعفرانی‌ام

 

حامدعسگری

 

کسب درآمد اینترنتی

 
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:عاشقانه, عشق,صداقت, دوست داشتن,, :: 14:42 :: نويسنده : ترنم

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری که سزاوار تر است را انتخاب نماید. وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید به شدت غمگین شد چون دختر او به طور مخفیانه عاشق شاهزاده بود. دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.

مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتی داری و نه خیلی زیبایی.
دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
روز موعود فرا رسید..
شاهزاده به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم هر کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد ملکه آینده چین می شود. دختر پیرزن هم دانه ای را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد. دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند اما بی نتیجه بود و گلی نروئید. بالاخره روز ملاقات فرا رسید. دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هم هر کدام گل بسیار زیبائی به رنگ ها و شکل های مختلف در گلدان های خود داشتند.
لحظه موعود فرا رسید..
شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است.
شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده، که او را سزاوار همسری امپراطور می کند: گل صداقت.
همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند و امکان نداشت گلی از آن سبز شود!

کسب درآمد اینترنتی

گلدون

 
یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:عاشقانه, عشق,عشق پاک,من از عشق لبریزم, دوست داشتن,, :: 13:36 :: نويسنده : ترنم

مدت زیادی از زمان ازدواجشان می گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب های خاص خودش را داشت.
یک روز زن که از ساعت های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد. مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می شود را بنویسید و در مورد آن ها بحث و تبادل نظر کنند.

زن که گله های بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن.
مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.
یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ ها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند…
اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد.
شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود: ”دوستت دارم عزیزم”

کسب درآمد اینترنتی

 

روستت دارم

 
جمعه 13 مرداد 1391برچسب:عاشقانه, عشق,تنهایی, دوست داشتن,انتظار,غم,شعر,ترانه,دلتنگی,, :: 12:0 :: نويسنده : ترنم

چی تو چشاته که تو رو انقد عزیز می‌کنه؟
این فاصله داره منو بی تو مریض می‌کنه

اینکه نگات نمی‌کنم یعنی گرفتار توام
رفتن همه ولی نترس! من که طرفدار توام!


هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت
بدون تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتیم
هیچ وقت نخواستم ببینیم تو لحظه‌ی ناراحتیم

می‌خواستم نبخشمت یکی ازت تعریف کرد
دیدن تنهایی تو منو بلاتکلیف کرد

بیا و معذرت بخواه از جشنی که خراب شد
از اونکه واسه انتقامم از تو انتخاب شد

مونا برزویی

کسب درآمد اینترنتی

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد