عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم
درباره وبلاگ


خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم. دکتر علی شریعتی بعضي از دوستان گرام مجبور كردن تا بگم گه من يه پسر هستم با نام مستعار ترنم البته خودمو پشت اين نام مخفي نكردم فقط نگفته بودم كه پسرم ولي پسر هستم دوستان

پيوندها
همه چیز-همه جور
چيک چيک دلهاي تنها
سرگرمی با چاشنی پرتغال
عاشقانه هایتان شیرین
عشق تنها
بازاریابی و تجارت اینترنتی
تو مال منی ... من مال توام
تک درخت عشق
کلبه تنهایی من
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا من را با عنوان عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم و آدرس tmasti.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
ترنم

آخرین مطالب


 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 10:59 :: نويسنده : ترنم

فرصت ما تموم شده، باید از این قصه بریم
فرقی نداره من و تو، کدوممون مقصریم

خاطره‌ها رو یادمه، لحظه به لحظه مو به مو
هیچی‌ رو یاد من نیار، اونقد خرابم که نگو

بد بودم‌ و بدتر شدم .. میرم با پاهای خودم
میرم نمیدونم کجا .. آخ کم آوردم به خدا

دلگیرم از دست خودم .. کاش عاشقت نمی‌شدم
هر جوری می‌خواستم نشد .. از غم یه ذره‌م کم نشد

من موندم و تنهایی‌هام .. از دنیا هیچی نمیخوام
عاقبت منو نگاه .. اشتباه پشت اشتباه

هر روز عاشق‌تر شدیم .. تو عشق خاکستر شدیم
سوختیم ولی به آرزومون نرسیدیم

فقط گریه فقط عذاب .. صد تا سؤال بی‌جواب
نه من نه تو از عاشقی خیری ندیدیم 

ترانه‌سرا: علی بحرینی


 

 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,اشك,طلا, :: 11:8 :: نويسنده : ترنم

دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟
عاشقم.. با من ازدواج می‌کنی؟

 

اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟
تو چقدر ساده‌ای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما، تو مچاله می‌شوی
چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی کجاست؟ تو فقط دستمال باش!

دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید خون درد

آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود دانه‌های اشک کاشت.

عرفان نظرآهاری


 

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,باران,, :: 17:10 :: نويسنده : ترنم
تا شقایق هست زندگی باید کرد ...
چه کسی می گوید شقایق مرده است؟
که شقایق ها مرده اند؟؟؟
و شقایق هنوز هم هست ...
و شقایق ها هنوزهم هستند ...
شقایق را باید نه با چشم تن که با دیده ی دل نگریست!
با چشم دلت نگاه کن!
می بینی؟
دشت شقایق لانه کرده بر لبان عاشقی که به معشوقش لبخند می زند را می بینی؟
با چشم دلت نگاه کن!
آن زمان ،شقایق که هیچ،دنیادنیا شقایق خواهی دید!

برديا باكس

 
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,سوختن,دوست داشتن,باران,, :: 15:51 :: نويسنده : ترنم

سوختم...
باران بزن شاید تو خاموشم کنی...
شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی...
بزن باران ،
من سراپای وجودم آتش است...
پس بزن باران ، بزن شاید تو خاموشم کنی...



 
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,, :: 15:30 :: نويسنده : ترنم



حالمان بد نيست غم کم مي خوريم
کم که نه! هر روز کم کم مي خوريم

آب مي خواهم سرابم ميدهند
عشق مي ورزم عذابم مي دهند

عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام
تيشه زد بر ريشه ي انديشه ام

عشق اگر اينست مرتد ميشوم
خوب اگر اينست من بد مي شوم

بس کن اي دل نابساماني بس است
کافرم ديگر مسلماني بس است

بعد از اين با بي کسي خو مي کنم
هرچه در دل داشتم رو مي کنم

نيستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم، بت پرستم، بت پرسم!

 

باکس چی

 
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:ترانه,شعر,عاشقانه,ندارمت,تنهايي,انتظار,, :: 1:9 :: نويسنده : ترنم

این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت
توی این خونه هنوزم یه نفر ..  نمیخواد باور کنه نداردت 

نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم
زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم 

 

به هوای روز برگشتن تو  .. سر هر راهی نشونه میکشه
با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه میکشه 

من دارم هر روزمو بدون تو .. با تب یه خاطره سر میکنم
با خودم به جای تو حرف میزنم .. خودمو جای تو باور میکنم 

توی این خونه به غیر از تو کسی .. دلشو با من یکی نمیکنه
من یه دیوونم که جز خیال تو .. کسی با من زندگی نمیکنه 

تو سکوت بی هوای این اتاق .. شب به شب به خاطرم میارمت
خودمم باور نمیکنم ولی .. دیگه باورم شده ندارمت

روزبه بمانی

 

 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:شعر,عمر,گذر زمان,ثانيه ها, ساعت ها, مي گذرد,, :: 16:38 :: نويسنده : ترنم

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...

سهراب سپهری

 

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,عشق,خدا, :: 14:3 :: نويسنده : ترنم

عشق آمد خويش را گم كن عزيز
قوتت را قوت مردم كن عزيز
عشق يعني خويشتن را گم كني
عشق يعني خويش را گندم كني
عشق يعني خويشتن را نان كني
مهرباني را چنين ارزان كني
عشق يعني نان ده و از دين مپرس
در مقام بخشش از آئين مپرس
هركسي او را خدايش جان دهد
آدمي بايد كه او را نان دهد

مجتبی کاشانی

 
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:شعر,غم, عاشقانه ,تنهايي, عشق,قيصر اين پور,, :: 15:30 :: نويسنده : ترنم

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

قیصر امین پور

 
دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:تنهايي,شعر,دلتنگي,غم,عشق,عاشقانه, :: 15:59 :: نويسنده : ترنم

هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم
که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی
ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز …
با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس …
مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است
آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد
تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی …

ولی من میگویم دوراهی ها تورا ازمن ربودند
لعنت بر دوراهی ها …

 
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:شهريار,شعر,دلتنگي,غم,خدا,آزار, :: 18:59 :: نويسنده : ترنم

در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی ----- كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی

هــــــر كس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی ----- نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ كســــی

آخــــــرش محــــنت جانــــكاه به چـــــاه انـــــدازد ----- هركه چون ماه برافروخت شبِ تارِكسـی

سودش این بس كه به هیچش بفروشند چو من ----- هر كه باقیمت جان بود خریدار كســـی

 
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 2:9 :: نويسنده : ترنم

 

چه تعبیر عجیبی از این جاده میشه کرد

میشه باهاش تو قلبت رفتو تو اون ریشه کرد

زمستوناشو با تو اره بهار میشه کرد

با تو تو اون قدم زنون دل رو عاشق پیشه کرد

ماه و اسمون. اتیش . با تو معنی میشه کرد

حتی میشه  بی رنگی ,تنفر و تیشه کرد

اما چطور تنفرو با تو معنی میشه کرد؟

 نه ! نمیشه که بشه....!!

کسب درآمد اینترنتی

 
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,داستان,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,عشق,, :: 2:3 :: نويسنده : ترنم

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

ادامه داستان در ادامه مطلب

کسب درآمد اینترنتی




ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 9 شهريور 1391برچسب:شعر,انسان , كتاب,امين پور,قيصر,قيصر امين پور, :: 8:10 :: نويسنده : ترنم

بعضی آدم‌ها جلدِ زرکوب دارند،
بعضی جلدِ سخت و ضخیم و بعضی نازک.
بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.
بعضی از آدم‌ها ترجمه شده اند.
بعضی از آدم‌ها تجدیدِ چاپ می‌شوند
و بعضی از آدم‌ها فتوکپی  یا رونوشت  آدم‌های ِ دیگرند.
بعضی از آدم‌ها با حروف سیاه چاپ می شوند
و بعضی از آدمهاصفحاتِ رنگی دارند.
بعضی از آدم‌ها تیتر دارند، فهرست دارند،
و روی پیشانی ِ بعضی از آدم‌ها نوشته اند:
حق ِ هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است.
بعضی از آدم‌ها قیمتِ روی ِ جلد دارند،
بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند،
و بعضی از آدم‌ها بعد از فروش پس گرفته نمی‌شوند.
بعضی از آدم‌ها را باید جلد گرفت،
بعضی از آدم‌ها جیبی هستند و  می‌شود آنها را توی ِ جیب گذاشت،
بعضی از آدمها را می توان در کیف مدرسه گذاشت.
بعضی از آدم‌ها نمایش‌نامه اند و در چند پرده نوشته می‌شوند.
بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی و معما دارند
و بعضی از آدم‌ها فقط معلومات عمومی هستند!
بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند،
و بعضی از آدم‌ها غلطِ چاپی دارند.
بعضی از آدم‌ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی!
از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت
و از روی بعضی آدم‌ها باید جریمه نوشت
و با بعضی از آدم‌ها هیچ وقت تکلیف ما روشن نیست.
بعضی از آدم‌ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی ِ آن‌ها را بفهمیم.
و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده دور انداخت...

قيصر امين پور

برگرفته از:کتاب بی بال پریدن

کسب درآمد اینترنتی

 
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:شعر,انسان , كتاب,امين پور,قيصر,قيصر امين پور, :: 15:22 :: نويسنده : ترنم

بعضی از کتاب‌ها ساده می پوشند
و بعضی لباسهای عجیب و غریب و رنگارنگ دارند.
بعضی از کتاب‌ها برای ِ ما قصه می‌گویند تا بخوابیم.
و بعضی قصه می‌گویند تا بیدار شویم،
بعضی از کتاب‌ها تنبل هستند
و بعضی از کتاب‌ها زیاد می خوابند و همیشه خمیازه می کشند.
بعضی از کتاب‌ها شاگرد اول می شوند و جایزه می گیرند.
بعضی از کتاب‌ها مردود می شوند و بعضی تجدید.
بعضی از کتاب‌ها تقلب می‌کنند،
بعضی از کتاب‌ها دزدی می‌کنند!
بعضی از کتاب‌ها به پدر-و-مادر ِ خود احترام می‌گذارند.
و بعضی حتی نامی هم از پدر-و-مادر ِ خود نمی‌برند.
بعضی از کتاب‌ها هرچه دارند، از دیگران گرفته اند.
بعضی از کتاب‌ها هرچه دارند به دیگران می‌بخشند.
و بعضی از کتاب‌ها فقیر اند و بعضی گدایی می‌کنند.
بعضی از کتاب‌ها پرحرف اند، ولی حرف برای ِ گفتن ندارند،
و بعضی ساکت و آرام اند ولی یک عالم حرفِ گفتنی در دل دارند.
بعضی از کتاب‌ها بیمار اند،
بعضی از کتاب‌ها تب دارند و هذیان می‌گویند.
بعضی از کتاب‌ها را باید به بیمارستان برد تا معالجه شوند
و بعضی را به تیمارستان برد.
بعضی از کتاب‌ها، کودکانه و لوس حرف می‌زنند.
و بعضی از کتاب‌ها فقط غر می‌زنند و نصیحت می‌کنند.
بعضی از کتاب‌ها دوقلو یا چندقلو هستند.
بعضی از کتاب‌ها پیش از تولد می‌میرند.
و بعضی تا ابد زنده هستند .
بعضی از کتاب‌ها سیاه پوستند،
بعضی سفید پوست و بعضی زردپوست یا سرخ پوست.
بعضی از کتاب‌ها به رنگ پوست و پوتین خود افتخار می کنند و رنگ دیگران را مسخره می کنند...

قيصر امين پور

برگرفته از:کتاب بی بال پریدن

کسب درآمد اینترنتی