|
یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:بچه غورباغه و کرم پروانه, داستان عاشقانه, عشق, انتظار, :: 9:11 :: نويسنده : ترنم
آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند بچه قورباغه التماس کرد:« من را ببخش دست خودم نبود...من این پا ها را نمی خواهم... آرش گفت: زمین کوچک است. تیر و کمانی می خواهم تا جهان را بزرگ کنم… به آفرید گفت: بیا عاشق شویم. جهان بزرگ خواهد شد، بی تیر و بی کمان. به آفرید کمانی به قامت رنگین کمان داشت و تیری به بلندای ستاره.کمانش دلش بود و تیرش عشق... به آفرید گفت: از این کمان تیری بینداز، این تیر ملکوت را به زمین می دوزد. آرش اما کمانش غیرتش بود و جز خود تیری نداشت. آرش می گفت: جهان به عیاران محتاج تر است تا به عاشقان. وقتی که عاشقی تنها تیری برای خودت می اندازی و جهان خودت را می گستری. اما وقتی عیاری، خودت تیری؛ پرتاب می شوی؛ تا جهان برای دیگران وسعت یابد. به آفرید گفت: کاش عاشقان همان عیاران بودند و عیاران همان عاشقان... آن گاه کمان دل و تیر عشقش را به آرش داد و چنین شد که کمان آرش رنگین شد و قامتش به بلندای ستاره و تیری انداخت تیری که هزاران سال است می رود... هیچ کس اما نمی داند که اگر بهآفرید نبود، تیر آرش این همه دور نمی رفت! سخن روز : مرد بزرگ وقار دارد اما متکبر نیست و مرد کوچک تکبر دارد ولی وقار ندارد کنفوسیوس بارونو دوست دارم هنوز بارونو دوست دارم هنوز شونه به شونه میرفتیم
بارونو دوست داشتی یه روز بارونو دوست داشتی یه روز
شونه به شونه میرفتیم ترانه سرا: یغما گلرویی زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردی... .
آن زمانها کز نگاه خسته مرغان دریایی
غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
جمعه 30 دی 1390برچسب:, :: 9:30 :: نويسنده : ترنم
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی درد مند را شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق آزار این رمیده ی سر در کمند را بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام خواهم که جاودانه بنالم به دامنت شاید که جاودانه بمانی کنار من ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت تو آسمان آبی آرامو روشنی من چون کبوتری که پرم در هوای تو یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم با اشک شرم خویش بریزم به پای تو بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم ترانه‌سرا: افشین مقدم |