آمار مطالب

کل مطالب : 161
کل نظرات : 78

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 37
باردید دیروز : 4
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 73
بازدید سال : 4124
بازدید کلی : 149574

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا من را با عنوان عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم و آدرس tmasti.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 73
بازدید کل : 149574
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 78
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


> به آساني صافكار ماشين خود باشيد

> قلم خش گير خودرو ( رنگ فابريك)

> لباس پتویی اسناگی | SNUGGIE

> اصلاح مردان میکروتاچ MICRO TOUCH

> قلم خش گیر اتومبیل

> قلم تشخیص رنگ کارشناس 2

> جديدترين قلم خشگير با ضمانت رنگ ثابت ( محصول كشور تايوان )

> رخت آویز جادویی واندر هنگر WONDER HANGER

> تست رنگ خودرو

> قلم خش گير خودرو هاي ايران خودرو و سايپا

> قلم تشخیص رنگ شدگی اتومبیل

> جنگجویان کوهستان - لینچان - دوبله

> پكيج طلائي خش گير خودرو ( كار پك اصلي )

> میز تیبل میت TABLE MATE

> رنده برقی کنوود انگلستان KENWOOD

> سوالات عمومی آزمون های استخدامی بانک‏،شهرداری،شرکت نفت و ... با پاسخنامه

> گردگیر دستی گوداستر | GO DUSTER

> پمپ باد همراه اتومبيل ( 4 كاره )

> مودم پر سرعت همراه 3G

> تلویزیون دیجیتال بروی کامپیوتر و لپ تاپ

تبلیغات
نویسنده : ترنم
تاریخ : جمعه 30 آذر 1397
نظرات

همیشه دلتنگی بود و انتظار،

 همیشه ظاهر بود و به ظاهر یک عشق ماندگار،

امروز دیگر مثل همیشه نیست،

حس و حال من مثل گذشته نیست

امروز دیگر مثل همیشه نیست،

من هم طاقتی دارم،

صبرم تمام شدنیست.

 

عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو میگیرم

تعداد بازدید از این مطلب: 254
برچسب‌ها: صبر , عاشقانه , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 144
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31


نویسنده : ترنم
تاریخ : شنبه 21 دی 1392
نظرات

همسفر! 
در این راه طولانی، که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد، بگذار خرده اختلاف‌هایمان باهم، باقی بماند. 
خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی. 
مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم 
و هرچه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.

عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم

edame.gif

تعداد بازدید از این مطلب: 286
|
امتیاز مطلب : 126
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27


نویسنده : ترنم
تاریخ : سه شنبه 16 آبان 1391
نظرات

آنقدر جسمت را برایم برهنه کردی که یادم رفت روح عریانت چه شکلی بود!

آنقدر سعی کردی برجستگی های بدنت را نشانم بدهی که وقت نشد یادت بیاورم که می توانی چه شخصیت برجسته ای باشی !

بیا و تمامش کن ، خودت را به یاد بیاور چادر سپیدت را سرت کن بانوی مهتاب

اگر ممانعت نکنی فرشته های مهربان با دستهای لطیفشان این لباس های کثیف دنیا را از تن روحت در می آورند ...

آنجاست که لطافت عشق را لمس می کنی آنجاست که می فهمی خدا مهربان تر از آن است که قصد اذیت کردن مارا داشته باشد !

لذت لمس لطافت ایمان را از دلت دریغ نکن ...

چادر سپیدت را سرت کن بانوی مهتاب

تعداد بازدید از این مطلب: 397
|
امتیاز مطلب : 159
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37


نویسنده : ترنم
تاریخ : شنبه 29 مهر 1391
نظرات

می‌دونم دلت خیلی از من پُره .. می‌دونم چه زجری داری می‌کشی
همه زنـدگیت‌و به هم ریختم و .. عزیزم تو حق داری دلخور بشی

من‌و با تموم بدی‌هام ببخش .. که هر لحظه از عاشقی دم زدم
تو خواستی بمونی، بسوزی به پام .. منِ لعنتی زیر حرفم زدم

تعداد بازدید از این مطلب: 381
|
امتیاز مطلب : 160
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36


نویسنده : ترنم
تاریخ : جمعه 21 مهر 1391
نظرات

تـا ڪـے ایـטּ تـراژدے مسخـره زندگے را نگاه ڪــُنمـ؟!

دیــالوگ هـایے ڪــ ه برایــمـ دیڪـــته ڪــرده انـد؟!

این نمــایش تڪـــرارے

ایـن خنده هـای زورڪـے

تـا ڪـے؟!

دلمـ یڪــ پلـاטּ تــازه مے خــواهد..

تعداد بازدید از این مطلب: 391
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37


نویسنده : ترنم
تاریخ : پنج شنبه 20 مهر 1391
نظرات

مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!
مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.
چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟

عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.
جام بلور، تنها یک بار می‌شکند.
می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت.
اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست.
احتیاط باید کرد.
همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.
بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند..

نادر ابراهیمی
تعداد بازدید از این مطلب: 420
|
امتیاز مطلب : 155
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34


نویسنده : ترنم
تاریخ : چهار شنبه 12 مهر 1391
نظرات

انسان ، حرفیست

زده می شود

خوانده می شود

ترانه می شود ، به یاد می ماند …

گاهی

ناله ایست

تنها

خاک خوب می فهمدش ….

تعداد بازدید از این مطلب: 261
برچسب‌ها: انسان , خاك , فهميدن , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : ترنم
تاریخ : شنبه 8 مهر 1391
نظرات

درست حدس زده بودم، می‌دانستم اگر کلاه کاموایی بر سر بگذارم به پیش‌داوری‌های غلط مردم دامن می‌زنم، و آنها بازهم معلولیت مرا به حساب تنگدستی و نداریم می‌گذارند.

عصر شد از دانشکده بیرون آمدم، آن روز آخرین روزی بود که در دوره کارشناسی سر کلاس رفتم. سوز برف می‌آمد کلاه را بر سرم گذاشتم و به راه افتادم، به یاد پدرم افتادم نخستین روزی که به دانشگاه آمدیم پدرم کارت دانشجویی را به دستم داد و گفت: “خستگی‌ام در رفت.” پدری که دوازده سال با نظام آموزشی مبارزه کرد تا پسر معلولش در مدرسه عادی تحصیل کند.

تعداد بازدید از این مطلب: 256
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : ترنم
تاریخ : شنبه 8 مهر 1391
نظرات

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

تعداد بازدید از این مطلب: 258
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : ترنم
تاریخ : پنج شنبه 6 مهر 1391
نظرات

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است؛ اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

نگاه و فرياد

تعداد بازدید از این مطلب: 221
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : ترنم
تاریخ : دو شنبه 3 مهر 1391
نظرات

عشق چيست ؟

دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست

پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است

رهروی گفت: کوچه ای بن بست
.
.
.

باکس چی

تعداد بازدید از این مطلب: 228
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : ترنم
تاریخ : یک شنبه 2 مهر 1391
نظرات

“رابرت دانیس زو” قهرمان مشهور ورزش گلف در آرژانتین، در یک مسابقه برنده شد و مبلغ زیادی پول برد.
در پایان مراسم و پس از گرفتن جایزه، زنی به سوی او دوید و با تضرع و زاری از او خواست تا پولی به او بدهد تا بتواند کودک بیمارش را از مرگ نجات دهد.

زن گفت که هیچ پولی برای پرداخت هزینه درمان ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند کودکش از دست خواهد رفت.
قهرمان گلف درنگ نکرد و تمام پول را به زن داد.

هفته بعد یکی از مقامات انجمن گلف به رابرت گفت: “ساده لوح، خبر جالبی برایت دارم. آن زن اصلاً بچه مریضی نداشت که هیچ، اصلاً ازدواج هم نکرده است. او به تو کلک زده است دوست من.”
رابرت با خوشحالی جواب داد: “خدا را شکر، پس هیچ کودکی در حال مرگ نبوده اینکه خیلی عالیست!”

وب شاه

تعداد بازدید از این مطلب: 273
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


نویسنده : ترنم
تاریخ : شنبه 18 شهريور 1391
نظرات

عشق آمد خويش را گم كن عزيز
قوتت را قوت مردم كن عزيز
عشق يعني خويشتن را گم كني
عشق يعني خويش را گندم كني
عشق يعني خويشتن را نان كني
مهرباني را چنين ارزان كني
عشق يعني نان ده و از دين مپرس
در مقام بخشش از آئين مپرس
هركسي او را خدايش جان دهد
آدمي بايد كه او را نان دهد

مجتبی کاشانی

تعداد بازدید از این مطلب: 248
برچسب‌ها: عاشقانه , شعر , عشق , خدا ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : ترنم
تاریخ : دو شنبه 13 شهريور 1391
نظرات

هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم
که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی
ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز …
با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس …
مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است
آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد
تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی …

ولی من میگویم دوراهی ها تورا ازمن ربودند
لعنت بر دوراهی ها …

تعداد بازدید از این مطلب: 251
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : ترنم
تاریخ : یک شنبه 12 شهريور 1391
نظرات

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

ادامه داستان در ادامه مطلب

کسب درآمد اینترنتی


تعداد بازدید از این مطلب: 229
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : ترنم
تاریخ : سه شنبه 24 مرداد 1391
نظرات

دنبال من می‌گردی و حاصل ندارد
این موج عاشق کار با ساحل ندارد

باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد


من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد

من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد

باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد

شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می‌شود ساحل ندارد

 مهدی فرجی

کسب درآمد اینترنتی

 

ساحل

تعداد بازدید از این مطلب: 191
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


نویسنده : ترنم
تاریخ : یک شنبه 8 مرداد 1391
نظرات

تولدت مبارك

تولدت مبارك

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک

تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا
و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما

تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز
از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا

یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن
یکی به نیت تو یکی از طرف من

الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم
به خاطر و جودت به افتخار بودن

تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی
با یه گریه‌ی ساده به دنیا بله گفتی

ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس
تو قلبا پر عشقه، رو لبا پر خندس

تا تو هستی و چشمات بهونه‌است واسه خوندن
همین شعر و ترانه تو دنیای ما زنده‌است

واسه تولد تو باید دنیا رو آورد
ستاره رو سرت ریخت، تو رو تا اسمون برد

تولدت عزیزم پراز ستاره بارون
پر از باد کنک و شوق، پر از اینه و شمعدون

الهی که همیشه واسه تبریک امروز
بیان یه عالم عاشق، بیاد هزار تا مهمون
کسب درآمد اینترنتی
تولدت مبارك

تولدت مبارك
تولدت مبارك
تولدت مبارك

تولدت مبارك

تعداد بازدید از این مطلب: 161
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : ترنم
تاریخ : چهار شنبه 28 تير 1391
نظرات

دیریست که در دیار غربت حبسم

در آخر این ترانه ها می رقصم

در ثانیه های بی کسی و هجرت

من بی تو و خنده های تو میترسم

انگار میان خاطرات دیروز

مربوط به این دقایق بی ربطم

در عشق فرو رفته و مدهوش توام

من باز در این دفتر شعرم غرقم

بیمارم و بیمار تو و افکارت

من در قفس فاصله ها می لرزم

شب در سدد نوش و خروش قلبت

انگار میان عالمی بی وزنم

با عشق تو و ناز نگاهت هنوز

من اول این زندگی بی مرزم...!

منبع

کسب درآمد اینترنتی

تعداد بازدید از این مطلب: 209
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : ترنم
تاریخ : دو شنبه 26 تير 1391
نظرات

عشق
آتش هم هست
اما آتشی سرد
با وجود این باید در این آتش
سوخت،زیرا این آتش تطهیر کننده
این آتش فقط برای تطهیر کردن می سوزاند
و نا خالصی ست که می سوزد و طلای خالص باقی
می ماند.عشق شکل رنج آفرین است ،عشق خرابت می کند تا
دوباره آبادت کند دانه باید شکسته شود;وگرنه درخت چگونه می تواند
متولد شود رود باید به انتها برسد ;وگرنه چگونه میتواند به دریا
شود؟بنابراین راحت باش ودر عشق بمیر;وگرنه،چگونه
میتوانی خویشتن خویش را بیابی؟غرور در سیمای
سنگ ها خود را نشان می دهد عشق اما
تسلیم است وخود را درسیمای
گل ها پدیدار
می شود

 

کسب درآمد اینترنتی

تعداد بازدید از این مطلب: 169
برچسب‌ها: عشق , عاشقانه , ترانه , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : ترنم
تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
نظرات

امشب دوباره دلم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست
امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی........ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست!

کسب درآمد اینترنتی

تعداد بازدید از این مطلب: 178
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


نویسنده : ترنم
تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
نظرات

مینویسم از دلم شاید که دل شادان کند 
 یاد رویت مرهمی بر آن غم هجران کند 
 
 مینویسم تا که جمله هر کدام از عاشقان 
 بشنوند و خواندن آن چشمشان گریان کند 
 
 هر زمان امید دارم بر وصالت میرسم 
 غافل از آنم فراقت این دلم نالان کند 
 
 ترسم این عمر از غمت روزی به پایانش رسد
آرزوی وصل تو چشم مرا حیران کند 

 
 من که عمری عشق را بیهوده می انگاشتم 
فاش گویم کاین تواند درد من درمان کند 
 
 ماهروی خوب من در دل غم عشق تو بود 
 شاید آن روزی که بیند دیده ام تابان کند 
 
 گرچه میدانم به مشتاقی رویت مانده ام 
 می رسد موعود دیدارت سرم سامان کند 
 
 کاش میشد زندگی اینقدر تلخی ها نداشت 
 تا تواند دل غم از هجر تو را پنهان کند 
 
 حسرت از دیدار رویت روز تا شب طی شود 
 هر سحر سید بدان جان در بر جانان کند

کسب درآمد اینترنتی

تعداد بازدید از این مطلب: 162
برچسب‌ها: عشق , هجران , دوره , وصال , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19


نویسنده : ترنم
تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
نظرات

 You give to me hope
And help me to cope
When life pulls me down
You bring me around

........................

متن کامل در ادامه مطلب
 

 

کسب درآمد اینترنتی
 

تعداد بازدید از این مطلب: 218
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : ترنم
تاریخ : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391
نظرات

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.

از خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….

 

دوستت دارم تا اخرین نفس عزیزم.

کسب درآمد اینترنتی

تعداد بازدید از این مطلب: 156
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18


نویسنده : ترنم
تاریخ : شنبه 9 ارديبهشت 1391
نظرات

یادمه همیشه بهم میگفت برو من پشتتم

ولی منه ساده هیچوقت فکر اون خنجری که پشتت قایم کرده بودی رو نمیکردم

یاد اون حرف مادر بزرگم افتادم که میگفت

اگر با گرگها زندگی میکنی زوزه کشیدن را بیاموز چون ما در روزگاری زندگی میکنیم

که تنها خدایش از پشت خنجر نمیزند

 

کسب درآمد اینترنتی

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 153
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : ترنم
تاریخ : پنج شنبه 24 فروردين 1391
نظرات

عشق يعنی با غم الفت داشتن

         سوختن با درد نسبت داشتن

                    عشق دريک جمله يعنی انتظار

                                انتظار روز رجـــعت داشتن

                                       عشق يعنی مستی و ديوانگی

                                                عشق يعنی در جهان بيگانگی

                                       عشق يعنی شب نخفتن تا سحر

                              عشق يعنی سجده ها با چشمان تر

.....

 طراحی سایت و کسب درآمد


تعداد بازدید از این مطلب: 207
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


نویسنده : ترنم
تاریخ : چهار شنبه 16 فروردين 1391
نظرات

شايد کسي شبها براي اين که تورو ببينه به خدا التماس مي کنه....

شايد کسي به محض ديدن تو دستاش يخ مي کنه و تپش قلبش مرتب بيشتر ميشه وشاديهايش دو برابر ميشه....

شايد كسي براي هم كلامي با تو ومدتي ازعمركوتاهش را دركنارت باشد لحظه شماري مي كند ...

 

شايد كسي براي نشان دادن علاقه و دوستيش نسبت به تو به آب و آتش مي زند ...

 

مطمئن باش کسي هست که شبها به خاطره تو، تو دريايي از اشک ميخوابه ولي در حسرت ديدارتوست....

 

و روز و شبش تويي و همه جا تو را با خود ميبينه ...

 

وبزرگ ترين آرزوش براورده شدن كوچك ترين آرزو و خوشبختي وشادي  توست ....

 

وچشماي عاشقش هردم و هرلحظه منتظر ديدن روي توست ... 

اما این تویی که بی اعتنا به اطرافت همین جور راحت و پیش میگیری و میری...

کسی در حسرت دیدار توست, کسی تنها دلخوشیش تو هستی, تنها امید داره تا تورو به دست بیاره...

همش مواظبه تا پاهات و روی خار نزاری, بجای سنگ  فرش خیابون قلبشو زیر پات میزاره...

می خواد ولی نمی تونه که تورو داشته باشه چرا که تو بی اعتنا به راحت ادامه میدی...

در عین حال که اونو میبینی اما نمی بینیشناراحت

اون می خاد تورو داشته باشه اما...اما...و اما...

 طراحی سایت و کسب درآمد

تعداد بازدید از این مطلب: 203
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


نویسنده : ترنم
تاریخ : شنبه 12 فروردين 1391
نظرات

گفتم: «داری زیاده­روی می­کنی. فردا روز کاری­یه ها.»

 

خندید و تن عرق­کرده و کرخش را روی تخت کنارم ولو کرد. سیگاری گیراند. تا بیاید پک دوم را بزند، گفتم: «بگو دیگه؛ چیه هدیه­ی مخصوصِ مخصوصت که می­گفتی؟»

 

گفت: « تا سیگارم تموم می­شه، بمون تو خماریش.»

 

بش سقلمه­ای زدم و گفتم: «میدونی که؛ ما ونوسی­ها بدمون می­یاد منتظر بمونیم.»

 

پوزخندی زد، بلند شد و در تاریکی رفت توی هال. برگشتنی، انگار چیزی توی دستش بود. یک تکه کاغذ. نشست روی لبه­ی تخت. گفت: «امروز بهترین داستانک عاشقانه­ی عمرم رو کشف کردم. همینجور اتفاقی تو یه کتاب راجع به عرفان. نوشتمش این تو. ولی خب از برم.»

 

گفتم: «داستانک قدیمی؟ از کیه؟»

 

لحظه­ای صورتش روشن شد. انگار که حرف مرا نشنیده باشد، گفت: «مجنون را گفتند: "ابوبکر فاضل­تر یا عمر؟" گفت: "لیلی نکوتر."»

 طراحی سایت و کسب درآمد

تعداد بازدید از این مطلب: 193
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18


نویسنده : ترنم
تاریخ : یک شنبه 21 اسفند 1390
نظرات

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است

شراب شعر چشمان تو

بازاریابی و تجارت اینترنتی

تعداد بازدید از این مطلب: 143
|
امتیاز مطلب : 157
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33


نویسنده : ترنم
تاریخ : جمعه 12 اسفند 1390
نظرات

 

امشب میخوام از خوشحالی سر بزارم به آسمون
عشقم بهم گفت عزیزم دوستت دارم از دل و جون
بلند میگفت که تا آخر برای هم باشیم خدا
زیر لبش دعا میکرد یه وقت جدا نشیم خدا
یه وقت نشه خدا جونم دلش اسیر غم بشه
خیلی دوسش دارم ولی نزار که عاشقم بشه
آروم آروم باید برم قلبشو تنها بزارم
دیگه باید بهش بگم میخوام که تنهات بزارم
 عزیز من گریه نکن قسمت من یکی دیگست
بهم میگفت پیشم بمون عاشقتم همین و بس
 نمیشه مال هم باشیم فک نکن این یه بازیه
اینکه میخوام پیشم باشی این خواسته ی زیادیه؟
 تورو خدا گریه نکن اشکاتو پاک کن گل من
باشه سریع پاک میکنم فقط نرو از پیش من
دلم واست تنگ میشه و عشقت تو یادم میمونه
کی بود تورو ازم گرفت؟ بدجور منو میسوزونه
خداحافظ عزیز من دوستت دارم از دل و جون
این دیگه باره آخره میگم که پیش من بمون
خداحافظ بهترینم غم نخور دنیا گذره
باشه ولی اینو بدون آهم ازت نمیگذره
تعداد بازدید از این مطلب: 171
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25


نویسنده : ترنم
تاریخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390
نظرات

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره‌های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی 
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره‌ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره‌های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری

عشق دوری تنهایی

 

بازاریابی و تجارت اینترنتی


تعداد بازدید از این مطلب: 182
|
امتیاز مطلب : 106
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24


نویسنده : ترنم
تاریخ : یک شنبه 2 بهمن 1390
نظرات

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و


گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو

دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

تعداد بازدید از این مطلب: 154
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


نویسنده : ترنم
تاریخ : جمعه 30 دی 1390
نظرات
در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج ... نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.
 
 
دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی.
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...

عشق و دیوانگی
تعداد بازدید از این مطلب: 173
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


نویسنده : ترنم
تاریخ : جمعه 30 دی 1390
نظرات

عشق

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت:  من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.
آنها پرسیدند:آیا شوهرتان خانه است؟
زن گفت:  نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته
آنها گفتند:  پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت:  برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخلزن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: ما با هم داخل خانه نمی شویم.
زن با تعجب پرسید:  چرا!؟ یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت نام او ثروت است. و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت: نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویمزن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت: چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود!  ولی همسرش مخالفت کرد و گفت: چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت: کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید: شما دیگر چرا می آیید؟ پیرمردها با هم گفتند اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!

آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردی... .

دیر بجنبی از دست دادی

تعداد بازدید از این مطلب: 185
برچسب‌ها: عشق , موفقیت , ثروت , دوستی ,
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد

خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم. دکتر علی شریعتی بعضي از دوستان گرام مجبور كردن تا بگم گه من يه پسر هستم با نام مستعار ترنم البته خودمو پشت اين نام مخفي نكردم فقط نگفته بودم كه پسرم ولي پسر هستم دوستان


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود