عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم
درباره وبلاگ


خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم. دکتر علی شریعتی بعضي از دوستان گرام مجبور كردن تا بگم گه من يه پسر هستم با نام مستعار ترنم البته خودمو پشت اين نام مخفي نكردم فقط نگفته بودم كه پسرم ولي پسر هستم دوستان

پيوندها
همه چیز-همه جور
چيک چيک دلهاي تنها
سرگرمی با چاشنی پرتغال
عاشقانه هایتان شیرین
عشق تنها
بازاریابی و تجارت اینترنتی
تو مال منی ... من مال توام
تک درخت عشق
کلبه تنهایی من
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا من را با عنوان عاشقانه هایم را از پوست شفاف تو می گیرم و آدرس tmasti.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
ترنم

آخرین مطالب


 
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:انشا,پسرکوچولو,داستان,ازدواج,, :: 9:43 :: نويسنده : ترنم

به نام خدا 

هر وقت من يک کار خوب مي کنم مامانم به من مي گويد بزرگ که شدي برايت يک زن خوب مي گيرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.

حتمن ناسرادين شاه خيلي کارهاي خوب مي کرده که مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود.

ولي من مؤتقدم که اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود!

چون بابايمان هميشه مي گويد مشکلات انسان را آدم مي کند.

در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم.

از لهاز فکري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند که کارشان به تلاغ کشيده شده و چه بسيار آدم هاي کوچکي که نکشيده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد ديگر کسي از شوهرش سکه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد.

من تا حالا کلي سکه جم کرده ام و مي خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهريه و شير بلال هيچ کس را خوشبخت نمي کند. همين خرج هاي ازافي باعث مي شود که زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي دايي مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.

خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي کم بوده که نتوانسته خرج عروسي را بدهد.

البته من و ساناز تفافق کرده ايم که بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمکي بدهيم. هم ارزان تر است، هم خوشمزه تر است تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي کند!

اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه بگيرد.

زن دايي مختار هم خانه دار نبود و دايي مختار مجبور شد يک زير زميني بگيرد. ميگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين!

اما خانوم دايي مختار هم مي خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد.

ساناز هم از زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يک خانه درختي درست کردم.

اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است.

اما بعدا فهميدم که قهر بهتر از دعواست.

آدم وقتي قهر مي کند بعد آشتي مي کند ولي اگر دعوا کند بعد کتک کاري مي کند بعد خانومش مي رود دادگاه شکايت مي کند بعد مي آيند دايي مختار را مي برند زندان!

البته زندان آدم را مرد مي کند. تازه عزدواج هم آدم را مرد مي کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خيلي بهتر است تا برود زندان که آيا مرد بشود يا نشود!

اين بود انشاي من 

منبع

کسب درآمد اینترنتی

 
پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:عبرت, پند, غرور, شکستن, دختر گل فروش,, :: 17:29 :: نويسنده : ترنم

 

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.

 در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟

پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!

 پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟

پسر پاسخ داد: بله پدر!

 و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و آن ها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آن ها بی انتهاست!

 با شنیدن حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان

دادی که ما چقدر فقیر هستیم!

کسب درآمد اینترنتی

 
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:عشق, عاشقانه,شعر,تنهایی , غربت, انتظار,, :: 11:42 :: نويسنده : ترنم

دیریست که در دیار غربت حبسم

در آخر این ترانه ها می رقصم

در ثانیه های بی کسی و هجرت

من بی تو و خنده های تو میترسم

انگار میان خاطرات دیروز

مربوط به این دقایق بی ربطم

در عشق فرو رفته و مدهوش توام

من باز در این دفتر شعرم غرقم

بیمارم و بیمار تو و افکارت

من در قفس فاصله ها می لرزم

شب در سدد نوش و خروش قلبت

انگار میان عالمی بی وزنم

با عشق تو و ناز نگاهت هنوز

من اول این زندگی بی مرزم...!

منبع

کسب درآمد اینترنتی

 
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:مجرد, تشخیص مجرد ها, زن مجرد, دوستی,مجرد بودن,, :: 10:35 :: نويسنده : ترنم

متاسفانه ما در دنیایی زندگی نمی کنیم که مجرد یا متاهل بودن افراد روی پیشانی هایشان حک شده باشد. تشخیص مجرد یا متاهل بودن بسیار دشوار و نیازمند زمان است و با یک دیدار قطعی نمی شود.

به خاطر داشته باشید که یک راه معین برای تشخیص این مسئله وجود ندارد. شما باید از ترفندها و راه های زیادی در این زمینه کمک بگیرید

.

حالات ظاهری زنان مجرد


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به اطراف نگاه می کند:در مهمانی ها و کلوب ها زنان متاهل معمولاً علاقه ای به اینطرف و آنطرف نگاه کردن نداشته و به دنبال همراهی برای خود نمی گردند. اما دخترهای مجرد پیوسته مشغول نگاه کردن به اطراف در جستجوی مردی برای همراهی هستند.

به شما نگاه می کند و لبخند می زند:...

کسب درآمد اینترنتی



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:عاشقانه, عشق,تنهایی, دوست داشتن,شعر,, :: 10:17 :: نويسنده : ترنم

روزگارم بد نیست غم كم میخورم

كم كه نه هر روز كمكم میخورم

عشق از من دورو  پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست كه حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم
 
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت

 مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم

 


از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
باید که سفر کرد به محبوب رسیدن
اما نتوان کرد دگر قافله ای نیست

کسب درآمد اینترنتی

 
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:عبرت, پند, غرور, شکستن, دختر گل فروش,, :: 10:6 :: نويسنده : ترنم

امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم !

به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!

زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و… خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید،

هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید

کسب درآمد اینترنتی



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:خدا,ازخودگذشتگی,ثروت,عریانی,وفاداری,, :: 9:48 :: نويسنده : ترنم

مادرم خواب دید که من درخت تاکم. تنم سبز است و از هر سرانگشتم، خوشه های سرخ انگور آویزان.
مادرم شاد شد از این خواب و آن را به آب گفت.


 فردای آن روز، خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم اینجا که منم باغچه ای است و عمری ست که من ریشه در خاک دارم. و ناگزیر دستهایم جوانه زد و تنم، ترک خورد و پاهایم عمق را به جستجو رفت.
و از آن پس تاکی که همسایه ما بود، رفیقم شد.
و او بود که به من گفت:

کسب درآمد اینترنتی



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:عشق,عاشقانه,ترانه,شعر,, :: 9:2 :: نويسنده : ترنم

عشق
آتش هم هست
اما آتشی سرد
با وجود این باید در این آتش
سوخت،زیرا این آتش تطهیر کننده
این آتش فقط برای تطهیر کردن می سوزاند
و نا خالصی ست که می سوزد و طلای خالص باقی
می ماند.عشق شکل رنج آفرین است ،عشق خرابت می کند تا
دوباره آبادت کند دانه باید شکسته شود;وگرنه درخت چگونه می تواند
متولد شود رود باید به انتها برسد ;وگرنه چگونه میتواند به دریا
شود؟بنابراین راحت باش ودر عشق بمیر;وگرنه،چگونه
میتوانی خویشتن خویش را بیابی؟غرور در سیمای
سنگ ها خود را نشان می دهد عشق اما
تسلیم است وخود را درسیمای
گل ها پدیدار
می شود

 

کسب درآمد اینترنتی